گل ولای زندگی

ساخت وبلاگ

روزی اسب کشاورزی داخل چاه افتاد . حیوان بیچاره ساعت ها به طورترحم انگیزی ناله می کرد
بالاخره کشاورز فکری به ذهنش رسید . او پیش خود فکرکرد که اسب خیلی پیر شده و چاه هم در هر صورت باید پر شود . او همسایه ها را صدا زدو از آنها درخواست کمک کرد . آن ها با بیل در چاه سنگ و گل ریختند.

 
اسب ابتدا کمی ناله کرد ، اما پس از مدتی ساکت شد و این سکوت او به شدت همه را متعجب کرد . آنهاباز هم روی او گل ریختند . کشاورز نگاهی به داخل چاه انداخت و ناگهان صحنه ای دیدکه او را به شدت متحیر کردبا هر تکه گل که روی سر اسب ریخته می شد اسب تکانی به خودمی داد ، گل را پا یین می ریخت و یک قدم بالا می آمد همین طور که روی او گل می ریختند ناگهان اسب به لبه چاه رسید و بیرون آمد.

 
زندگی در حال ریختن گل و لای برروی ماست . تنها راه رهایی این است که آنها را کنار بزنیم و یک قدم بالا بیاییم . هریک از مشکلات ما به منزله سنگی است که می توانیم از آن به عنوان پله ای برای بالاآمدن استفاده کنیم با این روش می توانیم از درون عمیق ترین چاه ها بیرون بیاییم.

 

+ نوشته شده در  شنبه چهارم شهریور ۱۳۹۶ساعت 13:7  توسط فائق  | 
نور حق...
ما را در سایت نور حق دنبال می کنید

برچسب : ولای,زندگی, نویسنده : fayegheh42o بازدید : 279 تاريخ : يکشنبه 5 شهريور 1396 ساعت: 3:19