اربعین آمد و اشکم ز بصر میآیدگوئیا زینب محزون ز سفر میآیدباز در کرب و بلا شیون و شینی برپاستکز اسیران ره شام خبر میآیدجرس از سوز جگر نالد و گوید به ملاکه سکینه به سر قبر پدر میآیدگرچه پایش بود از خار مغیلان مجروحبه سر قبر پدر باز پسر میآیدرود رودی شنوم از طرف شام مگرام لیلا بسر نعش پسر میآیدکاش میداد کسی بر علی اکبر پیغامکای جوان مادر پیرت ز سفر میآیداز پر تیر و لب تشنه فراموش کندبلبل آیا دگر از شوق به پر میآیدای صباگوی به عباس که از جا برخیزام کلثوم تو خم گشته کمر میآیدبعد از این نام کنیزی نبرد کس ببرشکه دل سوخته وی به خبر میآید بخوانید, ...ادامه مطلب